پسرک من و شیطونیاش :)
سلام عزیز دلم باز خیلی وقت شد که به وبلاگت سر نزدم تقریبا از عید تا حالا اخه مامانی تو هر روز شیطونتر از دیروز میشی دیگه هیچ وقتی واسه مامان نمیذاری. جونم واسه پسمل قند عسلم بگه که تو این مدت خیلی شیرینتر و خوشمزه تر شدی مامانی الهی قربون قدو بالات بشم عشق مامااااااان
کلی هم کلمه جدید یاد گرفتی یا از خودت اختراع کردی که ما معنیاشو نمیدونیم مثل ابیجی! که بابات میگه ابجی میخواد بچم! یا شیزده! که بازم بابات میگه مخلوطی از هیجده و سیزدهه خلاصه دیکشنری درست کردی واسه خودت دیگه پسملم. چیزایی که تکرار میکنی هم اینارو یادمه اگجی یعنی اقاجون عاسسققق یعنی عاشقتم! که مامان ویدا یادت داده مس با کسره! یعنی موز. وقتی هم مامان خسته میشه و میخواد حالیت کنه که میمی دیگه بسه توهم بلند میگی بسهههههه البته تازگیا فکر میکنی بسه اسم دیگه می می هستش و میای اشاره میکنی بهش و میگی بسه!!! خلاصه کلا معنیش برعکس شده دیگه قان قان هم که به ماشینات میگی مخصوصا اون گندهه که عاشقشی و هی هلش میدی و چرخای عقبشو میکوبی زمین و کشتی مارو کلا باهاش! تا غذا یا یه خوراکی هم میبنی بلند میگه به بههههههه ای جونم فدات بشه که الان دلم خواست بیام تو خواب بغلت کنم یه ماچ گندت کنممممم
امشب خیلی حالم گرفته شد مامانی اخه گوشه چشمت گرفت به دسته مبل و خون اومد و خراش برداشت کلی با بابایی اعصابمون خورد شد من که نزدیک بود سکته کنم بابایی دعوام کرد که چرا بچه رو بیشتر میترسونی اخه دست خودم نیست وقتی میبینم یه اتفاقی واست افتاده جیگرم کباب میشههههههه واقعا هیچوقت فکر نمیکردم یه روزی تو عمرم یه نفرو از خودم هم بیشتر دوست داشته باشم! این عظمت افرینش خدا واقعا خودش یه معجزس
راستی عروسی عمه مینا هم 25 اردیبهشت بود که نسبتا خوش گذشت اخه مامان ویدا اومده بود و تو وروجکو نگه داشت تا مامان یکم خوش بگذرونه اخر شب هم خوابیدی و یه حال اساسی به مامان و بابا دادی تا باهم کلی برقصن
اینم پسمل خوش تیپ من تو عروسی عمش
ایشالا دومادی خودتو ببینم نفس مامان
اینم یه عکس از شیرینکاری پسملم
پسرا ارایش نمیکنن مامانییییییییییییییییییییی
دوست دارم پسر قشنگمممممممم