محرم و جوجوی ما
مامانی الان که دارم واست مینویسم ظهر تاسوعاست. آقاجون و دایی سیاوش اومدن تهران دیشب خونه ما بودن بابابزرگ اینا هم اومده بودن خونه ما که اونارو ببینن. دیشب مامان جون لباس سقایی که خاله افسانه زحمت کشیده بود واست خریده بود و با یه لباس سبز دیگه که اشانتیون موقع خرید لباس بهت داده بودنو تنت کرد با کلی زحمت تونستیم ازت یکی دوتا عکس بگیریم چون همش اون پارچه رو از رو سرت برمیداشتی
الهی مامان فدای اون نگاهت بشه ایشالا امام حسین همیشه تو زندگی محافظت باشه عشق مامان
اینم یدونه دیگه!
عکس با دوتا بابابزرگا
عاشقتم نفس مامان
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی