برسامبرسام، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

جوجه کوچولوی من و بابا

جوجو کوچولو مصدوم میشود!!

1391/9/4 14:14
نویسنده : مامان لیدا
613 بازدید
اشتراک گذاری

شیطونک من دیشب بعد از اینکه بابابزرگ اینا رفتن شام اقاجون و دایی و بابا رو دادم و بردمت تو اتاق تا لالا کنی اخه خیلی خسته شدی بودی اوه ولی از اونجاییکه خیلی شر شدی یهو از دستم در رفتی کشوی بالای تختو گرفتی و اومدی وایسی که.....تعجب الهی مامان بمیره واست عزیزمممم کشو برگشت روتو یهو غش کردی از گریه! منم که هول شده بود تا چراغو روشن کردم ارومت کنم دیدم دهنت پرخون شده ناراحت نمیدونستم چم شده بود فقط گریه میکردم و داد میزدم و باباتو صدا میزدم بابا و اقاجون و دایی هم که حسابی ترسیده بودن پریدن تو اتاق بابایی بغلت کرده بود و هی به من میگفت چیزی نشده فقط لبش خون اومده اروم باش ولی من خیلی ترسیده بودم اصلا وقتی تورو اونجوری دیدم دلم میخواست دنیا رو سرم خراب شه ولی تورو تو اون وضع نبینم عزیز مامانی ناراحت اولش فکر کردم دندونت شکسته ولی بعدش دیدیم لبته. خدا خیلی بهت رحم کرد مامان جون ولی الان لبت باد کرده و یکم خون مرده شده دلم ریش میشه میبینمت باید خیلی بیشتر از این مواظبت باشم آخ

بابایی گفت از لب پسر لات من عکس بگیر بعدا خودش ببینه چقدر فضول و شر بوده!!!

 

عکس

عکس

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

پگاه مامان آرش کوچولو
6 آذر 91 0:50
الهی من فدای اون لبت بشم خاله ...

من عاشق پف زیر چشمتماااااااااااااا

خاله ترو خدا کمی مراقب باش





خاله مامانم باید مواظبم باشه که از پسم بر نمیاد! ههههه بووووووووووووس

mamane keyan(masy
7 آذر 91 1:31
الهی فدای چشای مظلومت بشه خالت
دورت بگردم عزیز
بلا ازت دور باشه گلم


مرسی خاله جونم بووووس

سپیده مامی بنیتا
18 آذر 91 17:57
بلا دور باشه ازت شیطونک...

فکر دل مامانیتو بکن؛ البته بنیتا هم دست کمی از تو نداره خاله!!!


من عن قریب مامانمو میکشم خاله سپیده جون!