برسامبرسام، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

جوجه کوچولوی من و بابا

اولین شب یلدای پسر ناز مامان

1391/10/8 23:54
نویسنده : مامان لیدا
532 بازدید
اشتراک گذاری

امسال شب یلدا رفتیم خونه بابابزرگ آقا جان اینا و عمو علی اینا و عمه جون و عمه بابا هم اونجا بودن خیلی خیلی خوش گذشت ولی تو انقدر شیطون و وروجکی که یه لحظه هم نذاشتی ازت یه عکس درست حسابی بگیرم نیشخند کنار میوه و اجیل که اصلا نمیشد بذاریمت همش دستتو میکردی تو اجیل یا پوست تخمه ها که بخوریشون و پرتشون کنی اینور اونور! خلاصه 10 نفر ادم همه مواظب تو بودن حسابی همه رو خسته کردی و ضمنا شیرین کاری کردی کلی همه کیف کردن مژه  همینجوری داشتی واسه خودت اواز میخوندی و هی بقیه رو یه جوری صدا میکردی که دنبالت کنن تا تو فرار کنی و بپری بغل یکی که یهو عمو علی بلند داد زد که تو فرار کنی ولی تو خیلیییییییی ترسیدی خیلی بامزه بود هم ترسیده بودی هم بلند سرش داد میزدی مرده بودیم از خنده قهقهه ولی الهی مامان واست بمیره شب تو خواب هی با گریه بیدار میشدی فکر کنم خیلی ترسیده بودی ناراحت ولی خوشم میاد به روت نمیاری مامانی ههههه این حرکت که بلندتر داد میزدی و مثلا به عمو علی خوف میزدی خیلی بانمک بود بابات که کلی کیفور میشه تو از این کارا میکنی چون همش داره بهت تعلیم میده که بابایی از خودت دفاع کن و نترس!!

عکسای زیادی رو از اون شب نمیتونم بذارم فقط یه دونه با بابابزرگ و امین و رامین پسرهای عمو علی داری که میذارم واست جوجو کوچولو

عکس

 

تو و امین. تو مشغول خوردن گلابی هستی لبخند

عکس

ایشالا همیشه تو زندگیت خوشحال باشی قشنگم :*

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

دینا
20 بهمن 91 19:09
همیشه عکس انداختن با پدر بزرگ ومادر بزرگها رو دوست داشتم ودارم.خاطراتی درونشون نهفته میشه که واقعا به یاد ماندنیه.

اللهم احفظ والدییه و ولدی.آمین


آمییییییییییین